پله پله تا ...

دفتر اشعار آیینی من

پله پله تا ...

دفتر اشعار آیینی من

حسرت

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۲۳ ب.ظ

امـسال هم قسـمت نشد تا اربعینت  با کـاروان عشق در مـحـشر بیـایم

باید چقـدر این داغ را در دل گدازم تـا کی بـسوزم تـا بـه چشم تر بیایم؟

 

ایکاش جابر بودم و مختارِ رفتن در اربعین بی چشم سـر هم می توان دید
گرم است راه ِکربلا سوزان عشق است با پای دل شـاید از این مَعبر بیایم

 

اینجا سرابی قسمت لبهای تشنه است ، سقاکنار چشمه دُردی کش توست
با گریه ام شاید عطش پایان بگیرد ، شاید به لطف حضرت خواهـر بیایـم


هی آرزو و درد، هی آه از جگر،کی لب از لب شش گوشه ات بر میتوان داشت
وقت سـفر کـی می رسد تا در حریم ات مثل تمام شیعه هـا با سر بیایم ؟

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۹/۰۷
رضا محمدصالحی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی